بگو چــــرا...؟
کافی نیست؟!چقدرانتظار؟!چقدر دلتنگی؟!چقدرحسرت؟!
دلم برای بازی های پرهیجان پرسپولیس تنگ شده...برای لحظه ای که توپ از محوطه جریمه باسرعت رد میشد وباشتاب به سوی دروازه پرسپولیس میرفت چشمانم را ارام میبستم انگشتانم را در هم گره میزدم راست جلوی تلوزیون مینشستم وزیر لب خدا خدا میکردم.تا اینکه گوینده باصدای بلند میگفت :ودستان میثاق معمارزاده
ومن ارام چشمانم را بازمیکردم باخیالی تخت لبخند میزدم ویک خداروشکر ازته دل میگفتم. چقدر دلم برای ان لحظه تنگ شده!!کی دوباره ان جمله زیبا را میشنوم؟؟
پس کجاست؟میثاقی که هم پای ما اشک ریخت باما خندید باماحسرت خورد وقتی ناراحت شدیم غصه خورد...
هیچ وقت یادم نمیرود اشکهایش روی نیمکت غش کردنش در رختکن خنده هایش موقع برد ناراحتی هایش حمله های عصبی اش بغض در گلویش وبعد...سکوتش سکوتش سکوتش وبعد بی خبری های مفرط دلتنگی های سرسام اورمن انتظار بی حدومرز من بعد ازکلی انتظار پیدایش شد!!اما چگونه؟بااخباری باور نکردنی!تیتر های نشریات زرد پشت سر هم شایعاتی را رقم زدند.امکان نداشت!میثاق همچین ادمی نبود!چطور ممکن است؟!!!!میثاق ادم بکشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!انهم میثاقی که ازارش به مورچه جماعت هم نمیرسید تا اینکه...میثاق پیداشد وخیلی خشک و محکم وجدی تکذیب کرد بعد دوباره برگشت و رفت به جایی که بود.میثاق جان جای تو اینجاست درقلب هوادارانت خانه تو دروازه پرسپولیس است...اری خانه حقیقی تو پرسپولیس است امامیثاق من برو دیگر فکر برگشت به پرسپولیس هم جالب نیست برو به جایی که تعلق داری جایی که قدرت را بدانند جایی که میثاق معمارزاده بمونی...
امسال هم نیومدی...................
اخه تا کی؟؟سکوت بس نیست؟انتظار بس نیست؟
به فکر ما هوادارانت باش وقت تنگ است...
به امید دیدارت در نیم فصل بعد
امضا=دوستدارت مهسا